اگرچه ۲ کتاب شعر از او به فارسی منتشر شده است ( «کلاه کافکا» به ترجمه آقای علیرضا بهنام و «دری لولا شده به فراموشی» به ترجمه خانم یگانه وصالی) اما او را داستان نویس میدانیم.
شاید شهرت پیش از انتشار مهمترین کتاب او یعنی «صید قزل آلا در آمریکا» و سپس چاپ ۲ ترجمه همزمان از آن نقش مؤثری در ایجاد این ذهنیت داشته است.
چاپ ۲ مجموعه داستان «در شکر هندوانه» و«اتوبوس پیر و داستانهای دیگر» (با نام اصلی «انتقام چمن») و از همه تازه تر، کتاب «رویای بابل» برای تقویت این ذهنیت کافی است. از سوی دیگر، انتساب براتیگان به ادبیات قصوی پستمدرن (که در ایران علاقهمندان پرشوری دارد) بخشی از هویت او را (که همانا شاعری است) در سایه نگاه داشته است.
***
آقای دیوید ملتزر، در سال ۱۹۷۱ کتابی را فراهم آورده است به نام «شاعران سان فرانسیسکو» که در آن ۶ شاعر را با نمونههایی از شعرهایشان معرفی کرده است.
این ۶ شاعر: «کنث رکسروث»، «ویلیام اورسن»، «لارنس فرلینگتی»، «لیو ولش»، «مایکل مک کلور» و «ریچارد براتیگان» هستند.
سهم براتیگان از این کتابِ ۳۴۰ صفحهای، فقط ۵ صفحه است و نوشتهای که از او با نام «پیر بانو» پیش از شعرهایش آمده، با این سطرها آغاز میشود:
«... هفت سال شعر نوشتم تا یاد بگیرم که چگونه یک جمله را بنویسم زیرا به واقع میخواستم داستان (نوول) بنویسم و تصورم این بود که تا نتوانم جملهای بنویسم، نخواهم توانست نوولی بنویسم...»
می شود حدس زد اعتباری که براتیگان با آثار داستانیاش کسب کرده بود توانایی شاعری اش را تحت الشعاع قرار داده باشد.
اما در واقع چنان نبود. او در ادامه همین نوشته آورده است که پس از آنکه در ۲۵ سالگی، یک روز در مییابد که «میتواند یک جمله را بنویسد» ۶ سال از مواجهه با شعر اجتناب میکند و در عوض «صید قزل آلا در آمریکا» و ۳ نوول دیگر را مینویسد اما در ۳۱ سالگی (در پاییز ۱۹۶۶) شروع میکند به همگامی با شعر، اما این بار او میداند چگونه یک جمله را بنویسد بنابراین همه چیز متفاوت است و شعر «پیر بانو»ی او میشود «پیربانو»یی که برای شنیدن مشقات زندگی شاعر، محرم است.
این چنین است که براتیگان اقرار میکند در این دوره زندگی اش رویکرد عمیق تری در نوشتن شعر دارد و ۴ مجموعه شعر منتشر میکندکه آخری «سیام ژوئن، سیام ژوئن» است که در ستون مقابل ترجمه چند شعر از آن آمده است.
در زندگی ریچارد براتیگان، چند واقعه تعیینکننده وجود دارد که سرچشمه آفرینش ادبی اوست؛اولی (به تقریب) در ۱۹۵۵ است که او پس از شکستن شیشه یک پاسگاه پلیس به بیمارستان ایالتی اورگان فرستاده میشود و با تشخیص اینکه به پارانویایی شیزوفرنیک مبتلاست، شوک درمانی میشود.
واقعه بعدی، رفتن به سان فرانسیسکوست و پیوستن به جنبش «بیت» وهیپی گری. واقعه آخر، سفر ژاپن اوست در سال ۱۹۷۶ و آشنایی با اندیشه ذن.
در کتابهایی که براتیگان پیش از دهه ۷۰ نوشته تاثیرهایی را که از جنبش «بیت» پذیرفته، میتوان مشاهده کرد و در دهه ۷۰ است که در اندیشه و ساخت آثارش (به ویژه شعرها) رد پای حکمت شرقی به وضوح دیده میشود.
شعرهای او که به تعبیر خانم جودیت جانسن شروین «ضدبلاغی» است با تاثیرپذیری از پالایش شکلی هایکو به ترسیم «لحظههای» زندگی میپردازد. این تاثیرپذیری، در زندگی براتیگان پیشینهای دارد.
عموی او که در بمباران هوایی پرل هاربر توسط نیروی هوایی ژاپن مجروح شده بود، سال بعد بر اثر سقوط از بلندی میمیرد اما ریچارد جوان، ژاپنیها را مسئول مرگ او میپندارد و برای همین نفرتی عمیق از ژاپنیها پیدا میکند.
این نفرت، موجب میشود که وقتی پس از ۳۰ سال با فرهنگ ژاپنی (توسط نفوذ فرهنگ ذن در جامعه ادبی و هنری آمریکا) آشنا میشود، حیرت زده، شیفته این فرهنگ شود.